چایی با دراکولا در نیواورلئانز



 

 

کتاب کابوک یک کتاب آخرامانی با محوریت بینایی است. 

داستان با مالوری آغاز می شود که او و دو فرزندش چهار سال گذشته در خانه ای تنها زندگی کرده اند و حالا وقت آن رسیده تا یک سفر رودخانه ای خطرناک بیست مایلی را با قایقی انجام دهند. اما واقعیت این است که مالوری در دنیایی پر از موجودات زندگی می کند که دیدن آنها مردم را به جنون و خودکشی می کشاند. حالا مالوری مجبور است که ریسک کند و درحالی که چشمانشان را بسته اند تنها با تکیه بر قوای شنوایی خود و فرزندانش راهی دنیای بیرون و این سفر پر خطر بشود.

کتاب به حالت رفت و آمدی بین سفر مالوری در رودخانه (زمان حال) و فلش بک به گذشته و وقایی است که او را به این نقطه کشانده، مخصوصا زمانی که با چند نفر دیگر در این خانه محصور شده زندگی میکرد.

اولین چیزی که به سرعت آشکار می شود و واقعیتی که نمی توانم به اندازه کافی ستایشش کنم توانایی فوق العاده مالرمن در به تصویر کشیدن تجربه شنیدن و ندیدن، و محاصره شدن با صداهای غیرقابل شناسایی در این دنیای خصمانه و ترسناک است.

دنیای کلاستروفوبیک (اطلاعات بیشتر) مالرمن، جایی که تمام پنجره ها باید کاملاً پوشانده شوند، جایی که خارج از خانه ها حمله صورت میگیرد، تنها انتخاب ممکن کوری مطلق است.

ریتم کتاب پرتنش هست و مالرمن نیز از هر ترفندی برای تقویت تنش از ابتدا تا انتها استفاده می کند و اجازه نمیدهد که تا تموم شدنش آن را زمین بگذارید. مالوری در ابتدای رمان تنهاست و در طول داستان با فلش بک هایی که نویسنده میزند با هم خانه ای های او آشنا میشوید و چون بیس کتاب بر اساس شنیدن هست با هر توصیفی که از صدایی نوشته شده مثل خش خش برگها با خودتون میگید که نکنه الان اتفاقی بیوفته و مشکلی پیش بیاد؟! ممکنه در خیلی از داستانها این شیوه توصیف صداهای ترسناک کلیشه ای شده باشه اما ملرمن این توانایی را دارد که از هممین کلیشه برای تبدیل داستانش به یک داستان ترسناک استفاده کند.

ملرمن با زندگی ملوری ش، تماشای گزارش های خبری و خواندن وبلاگ در اینترنت از افزایش شیوع جنون خودکشی و این باور که دیدن چیزی باعث آن می شود شروع می کند.

ادامه مطلب


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها